کانون خانواده



مسيح دربارة كانون خانواده چه ميگويد

هر كه از پدر آسماني من اطاعت كند،‌ برادر، خواهر و مادر من است.
(انجيل متي 50 : 12)
بر حسب اتفاق، خانة پر از خوشبختي و مطلوب الهي بوجود نمي آيد. آپارتمانها و خانه هاي ويلايي، باغها و باغچه ها و ... ناگهان از آسمان بر زمين نيفتاده است. هركدام از آنها به نيروهاي متخصص و ساعتها كار نياز دارد. ابتدا مالك زمين خواسته هاي خود را به نقشه كش ميگويد و طبق خواسته هاي او نقشه كش نقشة خود را ميكشد و به مهندس ساختمان تحويل ميدهد. آنگاه مهندس با بررسي نقشه و در نظر گرفتن جوانب فني كارش شروع به كار ميكند و ليست مصالح ساختمان را به مالك جهت تهيه ميدهد. داستان ما ادامه دارد تا خانه مورد نظر ساخته شود. مالك زمين هيچوقت نميتواند مصالح ساختمان را يكجا انباشته كرده تا خود بخود شكل بگيرد و خانه شود! اما براي من سئوالي پيش مي آيد: آيا مالك خانه كه براي ساختن خانه اش اينقدر زمان گذاشته و تمام فكر و ذكرش اين است كه خانه اي براي خود و خانواده اش بسازد، براي ساختن يك كانون گرم خانوادگي كه جلال و بزرگي خداوند در آن نمايان باشد طرحي ريخته است؟
وقتي خانواده اي در يك خانة زيبا زندگي ميكند و ناگهان بدليل خواسته ها و خودخواهي ها از هم پاشيده ميشود،‌ اعضاي آن به اين فكر فرو ميروند كه چرا چنين شد؟
كانالRTL آلمان شش روز در هفته بعد از ظهر برنامه اي بنام ""Das Familiengericht "دادگاه خانواده" دارد. اگر فقط يكبار اين برنامه را ببينيد به عمق فاجعه اي كه در خانواده ها اتفاق مي افتد پي خواهيد برد(البته اين موضوع مختص به آلمان يا غرب نيست، اين مسئله عالمگير شده است). آيا بايد روابط خانوادگي را كه حساسترين و مهمترين پاية انسانيت است (يعني روابط بين زن و مرد و والدين با كودكان) به دست فراموشي، تصادف و باد هوا بسپاريم؟ آيا كانون خانواده ارزش آنرا ندارد كه براي پايداريش تمام تلاش و سعي خود را بكار ببريم؟ كانون خانواده بيش از همه چيز نيازمند خدا و بركات اوست و مهمتر اينكه ارادة خدا بايد اساس بنيانگذاري هر خانواده باشد.
خداوند براي آنكه حقيقت را آشكار كند نمونه اي بارز و زيبايي در مقابل ما نهاده است و آن چيزي نيست جز كانون خانواده. مسيح به انسانها مي آموزد كه خدا، پدر آسماني ما است. در انجيل اين مطلب بارها تكرار شده: ( اي پدر ما كه در آسماني ... )،( ... چقدر بيشتر پدر آسماني تان بركات خود را به شما خواهد بخشيد ... )،( ... كامل باشيد، همانگونه كه پدر آسماني شما كامل است ). نكتة جالب در آيات ذكر شده اين است كه خدا ميخواهد مانند پدر با ما ارتباط و پيوند داشته باشد و رابطة فرزند و پدري برقرار كند.
مسيح به ما مي آموزد كه كسانيكه تولد تازه يافته اند ميتوانند به ملكوت خدا وارد شوند: ( ... اگر تولد تازه پيدا نكني، هرگز نميتواني ملكوت خدا را ببيني ... . «انجيل يوحنا 3 : 3»). انسانها زندگي را با بدنيا آمدن آغاز ميكنند. هيچكسي نميتواند به والدين خود بگويد: " اگر من را بوجود آوريد به شما قول ميدهم كه فرزند خوبي براي شما باشم!" ما فقط ميتوانيم والدينمان را دوست داشته و سپاسگذارشان باشيم، چون توسط آنها شكل گرفته و با مهر آنان بزرگ شده ايم. اما نكتة مهم اين است كه ما هيچوقت نميتوانيم مسبب رابطة فرزندي خويش با والدين شويم، بلكه آنانند (پدر و مادر) كه اين رابطه را بوجود مي آورند.
حال توجه كنيد كه خداوند به ما ميگويد كه با تولد روحاني كه از طريق او به ما عطا ميشود، عضوي از كانون خانوادگي پدر آسماني ميشويم.
مسيح در تعليمات خود به ما ميگويد كه گناه ضربة بزرگي است كه توسط انسانها بر دل پر مهر خداي پدر وارد ميشود. شرارتي كه آدميان را ملعون ميكند، خودسري بيش از حد است. آيا ما برگزيده شده ايم كه از خانة پدري خويش به سرزمين دور دست سفر كنيم و نقشه ها، اهداف و پيوندها را بر باد دهيم؟ گناه چيزي نيست جز يك مشت گره كردة عصيان و خود پرستي كه به سوي پدر آسماني پرتاب ميشود. مسيح به ما مي آموزد كه بخشايش و دوستي را هرگز نميتوان با يك سري قوانين و مقررات بدست آورد. تنها آنها را ميتوان با آشتي و صداقت و صميميت حاصل نمود: ( زيرا خدا بقدري مردم جهان را دوست دارد كه يگانه فرزند خود را فرستاده است، تا هركه به او ايمان آورد، هلاك نشود بلكه زندگي جاودانه بيابد. «انجيل يوحنا 16 : 3»).
خداي پدر ما را با محبت آميخته و برايمان فداكاريهاي خارق العاده كرده است. او نه تنها با آغوش باز به استقبال ما ميشتابد ، بلكه تا سرزمينهاي دوردست به دنبالمان آمده و ما را برمي انگيزد تا به سويش برويم. خداي پدر شخصا بركت نجات بخشي كه رابط و پل ارتباطي ميان او و انسانها است را با نهايت سخاوت در دسترس ما ميگذارد. او جسم پوشيد و در هيئت مسيح بروي زمين آمد تا بوسيلة صليب همة انسانها را آزاد نموده و بسوي خود جذب كند. مسيح عملا نشان ميدهد كه پايه و اساس زندگي مهر و محبت است. محبت از فداكاري پر و از خودكامگي و خودخواهي خالي است. آري، عيسي اين حقايق بزرگ را با تمام وجود دربارة خداي پدر به ما تعليم ميدهد. او درس زندگي را با سرمشق عملي – نه تئوري و فرضي- به ما آموخته است. آنچكه در اتاق درس (كلاس) مي آموزيم براحتي فراموش ميكنيم ولي چيزهايي كه در آغوش خانواده فرا ميگيريم از خاطرمان پاك نميشود. فرزندانمان از رفتارهاي ما بيش از دستورهاي ما نكته مي آموزند.
پدر آسماني نيز با عمل به فرزندان خويش نكته مي آموزد: ( ما محبت واقعي را از مسيح آموخته ايم، زيرا او جان خود را در راه ما فدا كرد، تا ما نيز حاضر باشيم جان خود را در راه همنوعان خود فدا كنيم. اي فرزندان من، محبت ما نبايد فقط زباني باشد، بلكه مي بايد در عمل نيز آنرا نشان دهيم. «نامة اول يوحنا 18 & 16 :3»). از سرمشق اعجاب انگيز و فداكارانة مسيح ما به ماهيت واقعي محبت پي ميبريم.
قدرت مسيح در دگرگون ساختن زندگي انسانها آنقدر نامحدود است كه ما نميتوانيم به آن پي ببريم. روش و رفتار او را در چهار كتاب اول عهد جديد با زنان ببينيد. اينگونه رفتارها باعث شده كه زنان مسيحي (راستين) نيز به آزادي، صلح و آرامش برسند. مسيح دربارة پيوند زناشويي ميگويد:" آنچه را كه خدا پيوند زده، كسي نگسلد." هر جايي كه مسيح واقعا شناخته شده، ازدواج يك پيوند روحي و رواني گشته است.
در وجود پدر، مسيح كودكان را نيز مورد محبت و توجه خاص قرار داده است. تحول شگرفي كه مسيح آورد ممكن است از سطوري كه بروي يك پاپيروس نوشته شده دريافته شود. اين تكه كاغذ پاپيروس كه اخيرا پيدا شده نامه اي است از يك سرباز رومي به همسرش در روم. زمان اين نامه سال اول ميلادي است يعني حدودا زمانيكه عيسي نوزادي بيش نبوده. در نامه چنين نوشته شده: " ما هنوز در اسكندريه هستيم، خواهش ميكنم از فرزندمان كه در شكمت است خوب نگهداري كن و مطمئن باش به محض دريافت مزدم (حقوقم) براي تو چيزي ميفرستم." اكثر نامه هاي مرداني كه دور از شهرشان مشغول كارند اينگونه آغاز ميشود! اما نكته بعدي كه اين سرباز در نامه اش مينويسد قابل توجه است:" اگر فرزندمان پسر بود او را نگهدار و اگر دختر شد، آن را دور بيانداز!" در آن زمان پدران رومي صاحب اختيار مرگ و حيات كودكشان بودند. اگر نوزادي ناقص الخلقه و ناتوان بدنيا مي آمد و يا كلا آن كودك باب ميل آنها نبود(چه سالم و چه ناتوان) كمرش را ميشكستند و او را به دور مي انداختند. مسيح آن جهان پر از ستم و بيرحمي را سرنگون كرد. او كودكان را در آغوش كشيد و گفت:" ملكوت آسمان از آن اينهاست" از آن زمان پيروانش كودكان را از ديدة مسيح ديده اند.
حال ببينيم كه عيسي دربارة محبت چه گفته است. او به ما مي آموزد كه محبت پربهاترين موهبت در جهان است. مسيح به ما مي آموزد محبت واقعي همانا فداكاري و از خودگذشتگي است، ( بزرگترين محبتي كه شخص ميتواند در حق دوستانش بكند، اين است كه جان خود را در راه ايشان فدا سازد. محبت را بايد اينچنين سنجيد. «انجيل يوحنا 13 :15»). در اين مورد بايد امروزه بيشتر سخن گفته شود، چون مهر و محبت ما با فيلمهاي هاليوود و رمانهاي عشقي جديد شكلي ديگر به خود گرفته است. در اين زمينه جامعه شناسي ميگويد:" مهر و محبتي كه پاية‌ آن بر اساس پيوندهاي زناشويي است، مانند يك تب زودگذر است كه ساكسونها آن را عشقبازي مينامند." (ساكسون نام يك قوم اروپايي است مثل كردها يا آذري ها در ايران) يكي از دردناكترين تجاربي كه يك جامعة متمدن ممكن است داشته باشد همين پايه گذاري خانواده و زناشويي بر اساس عشقبازي است. آشكار است كه وقتي از عشقبازي سخن به ميان مي آيد، منظور مهر و محبت پايدار نيست. يكي از مهمترين سرابهاي امروزي اشتباهي است كه دربارة عشق ميشود و عشق كاذب و ناپايدار را جانشين عشق عميق و راستين مينمايد. عيسي مسيح به ما نشان ميدهد كه محبت واقعي است. او آن را تعريف كرده و به ما نشان داد. پولس در نامه اي مينويسد: ( ... اي شوهران، همسران خود را همانطور دوست بداريد كه مسيح كليساي خود را دوست داشت... . «افسسيان 25 :5»).
يك فيلسوف يوناني در زمان قديم ميزيست كه همسرش با زخم زبان او را رنج ميداد. روزي او ساكت به زخم زبانهاي همسرش گوش ميداد و آتش خشم درونيش نيز بيشتر ميشد. نهايتا زنش سطل آب سردي را برداشت و بر بدن او ريخت. آن فيلسوف كه از سر تا پا خيس شده بود، با آرامش و وقار فلسفي گفت: "پس از آن آذرخش تند، انتظار چنين باران سيل آسايي را ميكشيدم!" خدا با ما فيلسوفانه رفتار نميكند. او ما را به حال خود نميگذارد. خدا به سوي آن نكته اي كه بر آن نيازمنديم مي آيد و با محبت زياد، خود را به ما تقديم ميكند. چه خوب ميشد اگر هر خانه و هر دلي پنجره اي بسوي خدا ميداشت و از آن چهرة عيساي مسيح نمايان بود، آنوقت خانواده ها ميديدند كه چگونه بايد زندگي كنند!
شخصي كه در اين دنيا كاميابيهاي زيادي نصيبش شده بود، نزد دوستي كه به او اعتماد داشت و از قضا پزشك هم بود رفت و فرياد سر داد كه: " بار سفر بسته ام و ميخواهم از خانه ام بروم، چون ديگر صبر و طاقتم به پايان رسيده! هر چه كردم كه با همسر و فرزندانم سازش كنم نشد." دوستش از او خواهش كرد كه بر خود مسلط باشد و بنشيند . آنگاه بعد از چند دقيقه رو به او كرد و گفت:" اشتباه نكن، چون ترك خانواده درد تو را درمان نميكند". آن مرد در پاسخ دوستش گفت:" همة راهها را امتحان كردم و نتيجه اي نگرفتم." دوست مرد در جوابش گفت:" به تو پيشنهادي ميكنم و دوست دارم آن را هم امتحان كني،‌ اگر نتيجه نگرفتي، من ديگر حرفي ندارم. به خانه برگرد و به همسرت بگو بيا با هم دعا كنيم، پس به يك اتاق برويد و زانو زده و مشغول دعا شويد. در دعاهايت به مسيح بگو كه نسبت به او و همسرت گناه ورزيده اي زيرا همسرت را همانطور كه پدر آسماني تو را دوست دارد، دوست نداشته اي. اما اصلا دربارة گناهان همسرت سخني به ميان نيآور و تنها گناهان خودت را ياد كن و از خدا بخواه كه زندگيت را از مهر و محبت فراوانش نسبت به همسرت پر كند. با اين پند و نصيحت در خانه ات روزنه اي به سوي خدا باز خواهد شد و محبت و جلالش در آن تابان ميگردد."
كانون خانواده نه تنها روزنه اي است بسوي خدا كه به ما پرتوي الهي ميدهد، بلكه راهي است كه از آن خدا به زندگي ما گام مينهد.
هميشه اين نكتة مهم براي من شگفت انگيز بوده كه چگونه خداي توانا و مطلق جسم پوشيد و در ميان ما زندگي كرد تا با ما از اين طريق تا ابد پيوند يابد. او در آستانة يك خانة حقير ناصري گام نهاد و بصورت نوزادي در بيت لحم بدنيا آمد. خدا از خانه اي به جهان آمد. خانه دروازة تجسم خدا در پيكر آدمي است. نكتة شگفت انگيز ديگر اينكه مسيح در دل و خانة ما راه ميجويد. او به ما ميگويد: ( اكنون در مقابل در ايستاده، در را ميكوبم. هركه صداي مرا بشنود و در را بگشايد، داخل شده، با او دوستي دائمي برقرار خواهم كرد، و او نيز با من. «مكاشفه 20 : 3»).
اگر مسيح در خانة شما را كوبيد، آيا در را باز كرده و او را به داخل تعارف ميكنيد؟ آيا حاضريد به او جايي دهيد؟ آيا آماده ايد كه او را رهبر و پيشواي خانة خود نماييد؟
چندي پيش به خانة خانواده اي رفتم كه يك فرزند زيبا هم داشتند. آنها با كمال صداقت گفتند:" حس ميكنيم كه ايمان ما درست نباشد. ما ظاهرا ايمانداريم اما معني واقعي آن را پيدا نكرده ايم، به همين دليل در زندگيمان آرامش حقيقتي يافت نميشود!" در ضمن صحبتهايمان در آن زمينه به آنها گفتم كه خدا آمادة راه يافتن به همة زندگيها و خانه هايي است كه آرزومند آمدنش هستند و همين آية فوق را برايشان بازگو كردم: ( اكنون در مقابل در ايستاده .... ). به آن زوج گفتم: آيا واقعا مسيح را دوست داريد و ميخواهيد او مهمان خانواده تان باشد؟ آنها گفتند: "آري، ما براستي چنين آرزويي داريم." پس هر سه ما زانو زديم و عيساي مسيح را به دل و خانة آنها فرا خوانديم. هنگاميكه از خانه آنها بيرون مي آمدم از فشاري كه به دستم وارد ساختند و از پرتوي نوري كه در چشمهايشان ديدم، دريافتم كه خدا با واقعيت تازه اي به خانة آنها راه يافته است.
جمله اي از مادر ترزا را بياد مي آورم كه ميگويد: " صلح و آرامش ازخانه شروع ميشود. اگر واقعا خواهان صلح و آرامش در جهان هستيم، اجازه بدهيد كه دوست داشتن را از خانوادة خودمان آغاز كينم."
در انتها ميخواهم خالصانه و با قلبي كه متعلق به خداوندم مسيح است دعا كنم: خداوندا،‌ در آنروز بزرگ از سر كرم و دولتت لياقت اين را به خانواده هاي ايماندار عطا كن تا در پيرامون تخت سلطنتت حلقه وار بايستند و تو را كه سرچشمة محبتي ستايش كنند، آمين.
دوست و خواننده گرامي؛
كليه انتقادات، پيشنهادات و سئوالات شما را از صميم دل مي پذيرم و در اسرع وقت پاسخ خواهم داد. شما ميتوانيد با اين آدرس پست الكترونيكي با بنده تماس حاصل فرماييد:
St_Khadem_Jesus@Yahoo.de

خادم خداوندمان مسيح، استيفان -ف. آلمان
Stefan. F, from Germany Jesus servant,
Posted on ۱۴:۰۵ by Besharat and filed under | 0 Comments »

0 نظرات:

ارسال یک نظر